کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

این روزا ...

خیلی شیطونی ماشالا خیلی ..... بیچاره شدم از دستت ، هم من ، هم کنترل ها ، هم USB ها که دم به دقیقه میری وصل می کنی به دی وی دی یا ماهواره که آهنگ مورد علاقه تو بزاری ... همه سیرهای تو سبد سیب زمینی پیازا پوست کند ه است چون تو پوست می کنی ... !!!! از مبل و میز و صندلی ام بالا نری تعجب می کنیم ...!!! یکی از فانتزی هاتم اینه که کیف من یا بابایی رو بریزی بیرون ... ولی من عاشقتم ...     ...
30 دی 1392

روزی که شنیدم دارم خاله میشم ....

کیان مامان سلام...  چند روز پیش فهمیدیم خاله مهناز بارداره و من دوباره دارم خاله میشم ... خیلی تبریک میگم مهناز عزیزم، خواهرم خداروشکر که تو هم طعم شیرین این میوه بهشتی رو میچشی ... آرزو می کنم این روزا که دارم می بینم با ویار بدی که داری خیلی اذیت میشی به خوبی بگذره ... بی صبرانه منتظرم بدونم که نی نی دختره یا پسر ... فرقی نداره من و کیان فقط منتظریم که روز به دنیا اومدنش زود برسه ...   تبریک می گم هم به تو هم به محمد عزیز ...
27 دی 1392

خیلی شیرین زبونی عسل مامان....

وااااااااااای که چقدر فیلم و فایل صوتی از حرف زدنت دارم ، یه روز حتما یه قسمتشو تو وبلاگت می زارم... خیلی کلمه یاد گرفتی و می گی و تقریبا منظورتو می رسونی  مامان که روزی 2000 بار !!!!!!!!!! بابا ، مجیدت ، بابایا ، بابایی ، بابا مونی ( جونی )  وقتی می خوایی بابارو صدا کنی  مامان مونی و آقا ... نمی دونم چرا به آقا جون ، آقای خالی می گی !!!! خشی ... یعنی بابا خشایار !!!!!!!!!! یَ یَ تو ... وقتی می خوای زن عمو فروغ صدا کنی اسمشم که می گی یویوغ  یمانه یا عَمَه با لحجه نسبتا ترکی یعنی عمه سمانه دایی خوب تلفظ می کنی  حالی .... یعنی خاله اونم فقط به خاله آذر خاله می گی بقیه خاله ها فقط اسمشون&nbs...
23 دی 1392

برف پاک کن خاطرات ؛ بیهوده تلاش می کند ، یاد تو این سوی شیشه است !!!

سلام عمر مامان پاییز 92 ، قشنگترین روزها رو با تو تجربه کردم ؛ پست قبلی رو دیدم و متوجه شدم که فصل پاییز اصلا به وبلاگت سر نزده بودم... بنابراین با همین پست سعی می کنم جبران کنم ننوشته های پاییز 92 رو عزیز مامان... اولا اینطوری شد که من کمتر تونستم بیام به وبلاگت سر بزنم : مهر ماه که تموم شد مامان جون اینا اسباب کشی داشتند ، رفتند به یه خونه جدید تا انشاا... ساخت خونه خودشون تموم بشه... خاله سمیه رفت آمریکا !!!!!!!!!!! (البته الان دیگه برگشته، حدودا دو ماه ونیم اونجا بود . کلی برامون سوغاتی آورده کاپشن ، اسباب بازی ، کیف پول ، عطر ، شکلات ، ... و یه لپ تاب البته این دیگه سوغاتی نبود به سفارش بابایی برای من آورد که من غر به...
23 دی 1392

چای منم سرد شد !

بهترین آدمهای زندگی همان هایی هستند که ؛ وقتی کنارشان می نشینی ... چایت سرد می شود !  ... و ... دلت گرم !!! سلام کیانم... سلام زندگی مامان که الان صدای نفس هات که تو خوابی به گوشم میرسه و این یعنی همه چیز آرومه ! می دونم چند ماهه برات چیزی ننوشتم ....  دلایل زیادی داشتم ولی بزار بجای گفتن اونا ، برای تو بنویسم .... ولی اول بزار یه عذرخواهی از همه دوستامون که تو این مدت به یادمون بودن و نگرانمون ، بکنم. دوستای نازنین ، کیانم به امید خدا اومدم که بنویسم و امیدوارم دوباره یه همچین تاخیری پیش نیاد . کیانم .... امروز 20 دی ماهه و الان ساعت 1:04 بامداده ... آره مامانی من بیدارم .... خسته از یه ر...
20 دی 1392
1